آشنایی تلخ
وقتی از رستوران بیرون آمدم بی هدف شروع به قدم زدن کردم. باورم نمیشد باز هم اشتباهی مشابه را تکرار کرده بودم. باز هم در تشخیص عشق دچار اشتباه شده بودم اما من که یک بار طعم تلخ چنین تجربه ای را چشیده بودم پس چرا دوباره چنین خطایی را مرتکب شدم؟ پس از ساعت ها قدم زدن در نزدیکی های صبح به ناگاه متوجه شدم که درست مقابل محل کار پدرم ایستادهام. آه پدرم…
برای خرید این کتاب کلیک کنید.