- معرفی کتاب :
دکتر فاطمه یوسف زاده بابکی را پیشتر و بیشتر بعنوان یک شخصیت فعال در عرصه درمان و پزشکی میشناسیم اما او اخیرا خاطرات و تجربیاتش را با قلم ورزی در ادبیات داستانی به رشته تحریر درآورده است.
خاطراتی که پیش از این، بصورت داستانک هایی در صفحه شخصی ایشان مورد اقبال مخاطبان قرارمیگرفت؛ مسیری ایجاد کرد که از رهگذر این روایتگریها یک نویسنده با انگیزه از گوهر وجود وی متولد شد.
کتاب زیبای قمرناز به سه زبان زنده دنیا توسط همین نویسنده پرتلاش نگارش و ترجمه شده که توسط انتشارات ایرانارسانه منتشر گردیده است.
- بخشی از کتاب :
گرچه دخترک هر سحر، وقت بیدارشدن مادربزرگ را متوجه میشد، امّا برنمیخاست. دخترک هوشیار و بیدار بود امّا با چشمان بسته. در اقیانوس کلمات شگرفی که بر زبان مادربزرگ جاری میشد، شنا میکرد. کلمه ها روحش را نوازش میکردند. نور میتراوید.
مادربزرگ طوری کلام خداوند را میخواند، انگار قرآن فقط برای او آمده بود. دل و جان مادربزرگ با قرآن عجین بود. دخترک مسحور مادربزرگ بود… عاشقش شد. مبهوت و حیران، حالتِ دخترک بود، در برابر مادربزرگ.
بجز بهت و حیرت چیزی در برابر مادربزرگ نداشت. شاهد و ناظر تمام حرفها و رفتارهای مادربزرگ با بقیه آدمها در طول شبانه روز بود. کم کم شخصیت و هویت مادربزرگ را کشف میکرد. مادربزرگ،گنج بود. هر سحر دخترک تا قبل از طلوع آفتاب با خودش فکر میکرد و فکر میکرد که چطور یک آدم میتواند اینهمه قدردان و شکرگزار باشد، دلارام باشد و رها. ببخشد و ببخشاید و بگذرد. بی ادّعا. چطور ممکن است؟!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.