- معرفی کتاب :
رضا رحیمی خالکیاسری را پیشتر و بیشتر بعنوان فعال در عرصه درمان و رشته پرستاری میشناسیم اما او مدت هاست که تجربیات واقعیاش را با ذوق ورزی در عرصه ادبیات داستانی آغاز کرده و اثر حاضر نیز سومین کتاب از آثار ارزشمند ایشان در حوزه داستانی میباشد. “این سرطان لعنتی” درواقع ادای دینی است به همه مدافعان سلامت و قهرمانان مبارزه با سرطان در کشور عزیزمان ایران
- بخشی از کتاب :
چند روزی بود که خانه آقابزرگ شلوغ بود. همه شاد و خندان بودند، مخصوصاً بچههای کوچک در حیاط به اینطرف و آنطرف میدویدند و با هم بازی میکردند. بچههای بزرگ هم در گوشهای نشسته بودند و با همدیگر حرف میزدند، میگفتند و میخندیدند. از اول صبح صدای ساز و دُهل و موسیقیهای محلی مخصوصاً ترانههای معروف مازندرانی از بلندگوهایی که در چند مکان از خانه نصب کرده بودند پخش میشد. دور تا دور حیاط صندلیهای پلاستیکی و رنگی با نظم خاصی چیده بودند. در گوشهای از حیاط و روبهروی جایگاه عروس و داماد مکانی را برای استقرار هنرمندان موسیقی اعم از خواننده، اُرگ و ویولُنزن و تُنبکزن در نظر گرفته بودند. آنطرف حیاط با فاصله کمی از صندلیهای چیده شده، میزهای چوبی درست کرده بودند و در چند ردیف به صورت طولی گذاشته بودند و روی آنها را با سُفره پلاستیکی پوشانیده بودند که برای دادن ناهار به مشکل برنخورند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.